چند شعر عاشورایی تقدیم به مهدی فاطمه (عج)

 

 

حضرت علی اکبر (ع)

باز آمد و رنگ و روی نیلوفر داشت

چشم سیه اش نگاه پیغمبر داشت

من در عجبم میان آنها چه گذشت

اکبر به دهن نگین انگشتر داشت

   حضرت امام حسین (ع)

 گلستان نبی پرپر نمودند

همه با نیزه و خنجر نمودند

زمان در بهت سنگینی فرو رفت

حسین را تشنه لب بی سر نمودند

 

 حضرت علی اصغر(ع)

سر دادتا سرود غم انگيز چلچله

تنها دو گام مانده به پرواز فاصله

باريد با بهانه رفتن به هاي هاي

كم داشت طاقت عطش و تاب و حوصله

در خون نشست صورت زيباي آفتاب

افتاد در زمين و زمان شور و هلهله

پر ها گشود رو به افق هاي بي كران

همراه زه كشيدن ملعون حرمله 

  

حضرت علی اصغر(ع)

رفتی که سرود تازه آغاز کنی

تا مهر عطش ز کام خود باز کنی

تا وسعت بی نهایت آزادی

با چلچله های عشق پرواز کنی

  

حضرت سکینه(ع)

صدای کودکان تشنه لب بود

که دشت کربلا سیراب می کرد

سکینه با لبی خشک و ترک دار

 ز عباس التماس آب می کرد

 

عاشورا

سری چون ماه بر نوک سنان بود

مهار ناقه د ست ساربان بود

به دامان زنان آل طاها

سروش اشک می دیدم روان بود

..................سماچی.....................

 

.          السلام علیک یا باب الحوائج علی بن موسی الرضا المرتضی(ع)

 

عید بر عاشقان مبارک باد

گلدسته  زرد تو چه زيباست رضا جان

رشك نظر گنبد خضراست رضا جان

اي خاك درت سرمه ي چشمان ملائك

طرف حرمت جنت اعلاست رضا جان

دل زنده كند رايحه ي عطر رواقت

ديوار و درت دست مسيحاست رضا جان

شاهنشه ي طوسي و غريب الغربايي

اين خانه ي غربت چه مصفاست رضا جان

اين خاك نه خاك است و اين خانه نه خانه

فردوس برين سايه ي طوبا ست رضا جان

از آتش عشقت كه بود هرم ولايت

اندر دل زوار چه غوغاست رضا جان

اين بارگه باب حوائج شه دين است

سلطان دل آهوي صحراست رضا جان

اين ركن ثماني است و يا نجمه عاشر

فرزند علي بضعه ي طاهاست رضا جان

خورشيدعيان است و يا ماه جهان است

يا گنبد تو عقد ثرياست رضا جان

يا كعبه ي آمال ملائك شده زين سو

 جبريل امين باديه پيماست رضا جان

پژمرد همان دل كه در اين باغ نيامد

اين باغ بهار همه دلهاست ر ضا جان

....................سماچی....................